بالاخره امشب گیرش آوردم.با پسر شیطونش یک ساعت پیش اومدن خونمون.جوجه خواب بود.moserقدیمی آلمانی شو گذاشت رو میز.بهش می گم پس پایه اش کو؟می گه خیلی وقته گم شده.می گم خوبه تو مخالف بودی حالا بی پایه؟ خودم جواب خودم رو می دم و میشینم رو صندلی وسط حموم و اونم با هر ردی هر هر می خنده.
نبکا هستم.یک زشتِ خوشحال.سرم توی تاریکی هم میدرخشه.روحم موقتا آروم گرفته.
*یادم باشه صبح وقتی جوجه پا میشه شوک نشه.
درباره این سایت